خلاصه اي از هفت خوان رستم

۱۳۸۶ تیر ۸, جمعه ۰:۱۲ By Hamedan , In


خوان اول: بیشه شیر : رستم در بیشه ای خوابیده بود که شیری رستم و اسبش رخش رو دید و به بالای سر رستم امد شیر ابتدا قصد کشتن رخش رو کرد که رخش پدر شیره رو درآورد رستم صبح وقتی بیدارشد شیر مرده رو کنار خودش دید و به ماجرا پی برد و رخش رو مورد نوازش قرار داد. (نمادش اگه جنگ شیر و رخش باشه بهتره)


خوان دوم: بیابان بی آب : رستم بعد از ماجرای کشتن شیر به بیابان بی آب و علفی رسید . رستم داشت از تشگی هلاک میشد که از خدا کمک خواست اما کمکی در کار نبود در همین حال و راحوال بود که گوسفندی از کنار اون گذشت رستم با دیدن گوسفنده خوشحال شد و در این فکر بود که این حیوان خدا باید جایی آب بخوره به همین خاطر رستم عظم خودش رو جذب کرد و به دنبال گوسفند رفت تا به برکه ای رسید و آب خورد و رخش رو شست. (نماد :رستم و رخش در بیابان بی آب و علف)

خوان سوم: جنگ با اژدها : رخش در حال چرا بود و رستم در محل زندگی اژدهایی خوابیده بود . اژدها اومد و رستم و دید رخش وقتی اژدها رو دید به کنار رستم اومد و شیهه زد و اون رو از خواب بیدار کرد اما اژدها غیب شد و رستم چیزی ندید رستم دوباره خوابید و اژدها دوباره اومد و رخش هم رستم رو بیدار کرد اما دوباره اژدها غیب شد رستم دوباره چیزی ندید و به رخش توپید برای بار سوم اژدها بیرون اومد و اما رخش از اژدها تر سیده بود رستم رو بیدار کرد رستم دوباره به رخش توپید ولی این بار اژدها نتونست غیب بشه و رستم اون رو دید و با اون به مبارزه برخواست اما انگار رستم نمیتونست از چنگ اژدها فرار کنه رخش تا وضعیت رو دید پوست اپدها رو دندا گرفت و رستم هم بلافاصله سر از تن اژدها جدا کرد (نماد جنگ رستم و اژدها)

خوان چهارم: زن جادو : رستم در ادامه راه به دشتی پر گل رسید و سفره ای رو در اونجا دید که انواع خوردنی ها و نوشیدنی ها توش بود اما رستم خبر نداشت که این سفره ، سفره دیوها ست رستم خورد و خوشال به آواز گفتن پرداخت که زن جادوری صدای رستم رو شنید و به صورت زن زیبایی به سمت او رفت رستم تا خانوم خوشکله رو دید ازش تعریف کرد و در اینکه خدا چنین موجودی آفریده به ستایش پرداخت اما تا کلام خدا از نوک زبون رستم بیرون اومد چهره شیطانی دختر خوشکله نمایان شد و رستم فهمید جادوگره و طناب انداخت و اون رو هدف قرار گرفت و به عبارت دیگه کمند کشید و اون رو بندی کرد و سر از تن جادوگر با ضربه ای شمشیر جدا کرد. (نماد زن جادور در کمند رستم)

خوان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان : رستم در کنار رودی به خواب رفت و رخش رفت به چرا . دشت‌بان اون منطقه از چرای رخش عصبانی شد و به رستم حمله کرد و در خواب ضربه‌ای به رستم زد رستم از خواب بلند شد و گوشهای اون را کند و گذاشت کف دستش. دشت‌بان به پهلوان اونجا که اسمش اولاد بود رفت شکایت رستم رو کرد و به عبارتی رستم رو به یه گوش فروخت اولاد و سپاهیانش هم به جنگ رستم رفتند. رستم به اونا حمله کرد و دمار از روزگارشون در آورد بع از اون اولاد رو اسیر کرد و به اون گفت که اگر محل دیو سپید را نشان بده اون رو شاه مازندران میکنه و اگه این کار رو نکنه اون ر میکشه. اولاد هم محل دیو سپید را به اونها نشون داد . (نماد جنگ رستم با اولاد)


خوان ششم: جنگ با ارژنگ دیو : بع د از اونکه رستم و اولاد به محلی که در اون دیو سپید کاووس را در بند کرده بود، ‌رسیدند متوجه شدن که یکی از سرداران دیو سپید به نام ارژنگ دیو مامور نگهبانی از کی کاووس هستش رستم شب رو خوابید و صبح اولاد را با طناب به درختی بست و به جنگ ارژنگ دیو رفت. رستم تونست سریع سر ارژنگ دیو را از تنش جدا کنه و سپاهیان ارژنگ دو رو از ترس فراری کنه . رستم و اولاد بعد از کشتن ارژ

0 نظرات: